- .𝘚𝘢𝘳𝘢
- يكشنبه ۲۴ بهمن ۰۰
بار ها و بار ها صدای شسکته شدن قلبم را شنیده ام...اما بدترینشان زمانی بود که تمام دوستانم با رفتار هایشان من را دور میانداختند،حالا برخی از تکه های قلبم همراه با آنها گمشده است؛
به آسمون که دامن سیاهیش رو همه جا پهن کرده بود خیره شدم..انگار آسمون اونشب از هرشب دیگه ای زیبا تر بود
انگار..تصویر تو رو درونش میدیدم
صدای خنده هات رو شنیدم..این رویا بود یا واقعیت؟
سرم رو پایین آوردم و برگشتم..تو کنارم بودی
داشتی میخندیدی و به آسمون خیره شده بودی
نگاهت کردم..اونشب،چشم های تو درخشان تر از همیشه بودن
انگار تمام خوشحالی های جهان توی چشم های تو،خلاصه میشد.
برگشتی و توی چشم هام نگاه کردی،ضربان قلبم بیشتر شد..انگار حس خوب چشم هات واگیر دار بود
لبخند زدی،لبخندت از هر زمان دیگه ای زیباتر بود
بغلت کردم..تو واقعی بودی مگه نه؟
لمست کردم..آره انگار تو واقعا اونجا بودی
خندیدم،حالا از هر زمان دیگه ای توی زندگیم خوشحال تر بودم
دستت رو گرفتم و با هم به آسمون پرواز کردیم و روی ستاره ها نشستیم و همه جارو تماشا کردیم
اونشب تو برای من صحبت کردی و من به ملودی زیبای صدات گوش میکردم
تو برای من اون آهنگ معروفی که عاشقش بودم رو خوندی و من روی پات دراز کشیده بودم و قلبم پر از حس خوب بود..انگار توی ریه هام پروانه های اکلیلی پرواز میکردن و ریه هام رو نوازش میکردن
بعد از اون همیشه آرزو میکردم اینجوری با هم خاطرات زیبا بسازیم..با هم توی آسمون پرواز کنیم و تو برام آهنگ مورد علاقم رو بخونی و تا آخر کهکشان ها با هم بال بزنیم..انقدر پرواز کنیم تا تموم جهان رو باهم بگردیم و همیشه همنقدر خوشحال باشیم..تا ابد..من و تو و پروانه های توی ریه هام))